فیزیک با جادو ملاقات می کند: عرشه کارت های آتئیست

هشدار منصفانه به خوانندگان معمولی من، امروز کمی از شیمی منحرف شده ام. برای توضیح اینکه چرا با این اعتراف شروع می کنم: یکی از چیزهای بسیار مورد علاقه من، به غیر از شیمی به طور طبیعی، جادو است. البته منظورم جادوی صحنه است، می‌دانم که پست استاد معجون‌ها در واقع یک گزینه شغلی نیست (و اجازه دهید به زهر آکرومانتولایی که زیر تخت پنهان کرده‌ام اشاره نکنیم).

من هرگز حوصله تمرین بی پایان لازم برای یادگیری اجرای ترفندها را نداشتم، اما من عاشق تماشای جادوی صحنه و جادوی کلوزآپ هستم. من جادوگران زیادی را به صورت زنده دیده ام، از بازی های محلی مانند یانگ و استرنج گرفته تا پل زنون بسیار مشهورتر، و تا برخی از نام های بزرگ مانند درن براون. اما کار مورد علاقه من از همه باید پن و تلر رام نشدنی باشد.

 

پن و تلر شگفت انگیز

من پن و تلر را دوست دارم. عالیاند. من آنها را در حال حاضر دو بار دیده ام، در لندن و لاس وگاس. اگر می خواهید ببینید که آنها ترفند بدنام شکار گلوله خود را انجام می دهند، باید سفر وگاس را انجام دهید. تصور می‌کنم این روزها دستیابی به سلاح‌های گرم مورد نیاز از تیم‌های امنیتی فرودگاه دشوار است، حتی اگر در تدبیر استاد باشید.

به هر حال، چرا در یک وبلاگ علمی از جادو صحبت می کنم؟ خوب چون این هفته داشتم به پادکست پن ژیلت گوش می‌دادم، مدرسه یکشنبه پن (توصیه می‌کنم گوش کنید، اگرچه احتمالاً در جلوی خاله‌ی مسن‌تان نیست)، و او در مورد قطعه جدیدی صحبت می‌کرد که قرار است شامل شود، یا ممکن است داشته باشند. فقط در نمایش آنها به نام عرشه کارتهای ملحد گنجانده شده است.

 

تکس ریتر، بدون دسته ورق هایش.

اگر یک مشکل آشکار دیگر را ببخشید، زمانی که من بچه بودم مرتباً به آلمان می رفتیم. همانطور که می توانید تصور کنید، این یک سفر طولانی بود، و یکی از چیزهایی که در مورد آن به یاد دارم، آلبوم خاصی از موسیقی کانتری بود که در استریو ماشین پخش می شد. نمی دونم صاحبش کی بود ولی یکی روی کاست داشت و دور و برش می چرخید تا اینکه فکر کنم یکی دیگه بسه و به زور برداشتنش. در کودکی بسیاری از این کارها به ذهنم خطور می کرد، اما تا به امروز هنوز چند آهنگ را به خاطر دارم، یکی از آنها Deck of Cards تکس ریتر بود.

این آهنگ خاص، اگر بتوان آن را ترانه نامید، درباره سربازی است که به دلیل ظاهراً ورق بازی در کلیسا دچار مشکل شده است. او اعمال خود را با توضیح اینکه دسته کارت هایش در واقع کتاب مقدس، سالنامه و کتاب دعای اوست توجیه می کند. آس که به او یادآوری می‌کند «خدا یک است»، 10 کارت به او ده فرمان را یادآوری می‌کند، 52 کارت تعداد هفته‌های یک سال را به او یادآوری می‌کند، تعداد کل نقاط روی تمام صورت‌های کارت که او را به یاد او می‌آورند 365 روز در سال و غیره. واقعا خیلی باهوشه اگر آن سرباز در همانجا به آن فکر می کرد، کاملاً سزاوار این بود که با آن کنار بیاید. مطمئناً Blackadder’s Great Boo را شرمنده می کند (اگرچه این خنده دارتر بود).

به هر حال، به نظر می رسد من تنها کسی نیستم که این آهنگ در مغز آنها جای گرفته است. پن ژیلت اعتراف می کند که در مورد آن دیوانه است. تا آنجا که او و تلر با کمک فیزیکدان نظری، لارنس کراوس، یک نسخه فیزیک و جادویی نوشته اند که آن را The Atheist’s Deck of Cards نامیده اند.

همانطور که پن در پادکست شماره 99 می‌گوید (امیدوارم برایش مهم نباشد که نقل قول کنم)، اینطور شروع می‌شود:

چندی پیش من و تلر در ردیف اول سخنرانی فیزیکدان نظری لارنس کراوس نشسته بودیم. ناگهان کراوس به پایین نگاه کرد و گفت: «تلر، از زمانی که من شروع به صحبت کردم، تو با آن دسته از ورق ها دست و پنجه نرم می کنی. آیا مرا آنقدر کسل کننده می دانی که مجبور می شوی خود را با ترفندها و دستکاری های بی اهمیت سرگرم کنی؟ تلر بلند شد و خطاب به لارنس و تمام حضار گفت: «به هیچ وجه دکتر کراوس. من به تک تک کلمات شما گوش می دهم. من یک صفحه کاغذ یا یک تلفن همراه حمل نمی کنم، اما به عنوان یک شعبده باز همیشه دسته کارتم را با خودم دارم. و من از آن دسته و دانش خود از جادو برای یادداشت برداری استفاده می کنم. لطفاً به من اجازه دهید تا آنچه را که تاکنون پوشش داده اید، خلاصه کنم. در آن لحظه تلر کارت ها را بیرون آورد و گفت: “تو یک ملحد معروف هستی، و وقتی به چهره کارت ها نگاه می کنم متوجه می شوم که خدایی در میان آنها نیست.” جهان عرشه من، مانند جهان سخنرانی شما، شامل پادشاهان، ملکه ها، میلیاردها ترکیب اعداد، حتی چند جوکر است، اما هیچ خدایی پیدا نمی شود.»

سپس آنها به درستی وارد فیزیک می شوند، با:

“و چهار آس من را به یاد چهار تعامل اساسی در طبیعت می اندازد. آس الماس همیشه من را به یاد الکترومغناطیس می اندازد. پس آس دلها جاذبه است. نیروی قوی آس بیل است، پس آس کلوپ ها نیروی ضعیف است. حالا ممکن است روزی یک تئوری میدان یکپارچه پذیرفته شده باشد و همه این کارت ها یک لباس باشند، اما تا آن زمان چهار آس من را به یاد چهار تعامل اساسی می اندازند. الکترومغناطیس تعاملی است که عملاً مسئول تمام پدیده هایی است که در زندگی روزمره با آن مواجه می شویم.

و این شش کارت باقی مانده مرا به یاد ثابت کیهانی می اندازد. این یک ثابت شگفت انگیز است. حتی با بزرگتر شدن فضا، چگالی انرژی ثابت می ماند. لطفاً به من اجازه دهید که نشان دهم.»

در تمام مدت، در حالی که پن این مونولوگ شگفت انگیز را می خواند (که برای به خاطر سپردن آن تا حد کمال کلمه باید کاملاً وحشتناک بوده باشد)، آنها ترفندهای کارتی فوق العاده ای برای نشان دادن داستان انجام می دهند. ناپدید شدن کارت‌ها، (من تصور می‌کنم) همه کارت‌ها شبیه به هم به نظر برسند، و غیره.

اکنون البته من این قطعه را ندیده ام، زیرا نمی توانم فقط به وگاس بروم و بلیط های ریو را تهیه کنم، اما آیا کاملاً شگفت انگیز به نظر نمی رسد؟ پن نگران بود که ممکن است خیلی زیاد باشد، اما من پیش بینی می کنم که مخاطبان او کاملاً آن را دوست خواهند داشت. من دوستش دارم و حتی ندیده ام.

بنابراین اکنون تنها مشکل من این است که چگونه به وگاس بروم. یا در صورت عدم موفقیت، آیا می توانم پن و تلر را متقاعد کنم که یک DVD برای من بفرستند؟ یا حداقل فیلمنامه؟ لطفا؟

و سپس، البته… شاید ما باید کار روی عرشه کارت های شیمیدان را شروع کنیم؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *